در سالهای اخیر، خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی به یک بحران اجتماعی نگرانکننده تبدیل شده است؛ پدیدهای که با سکوت و بیتوجهی نهادهای حکومتی مواجه شده و هر بار با فشارهای روانی ناشی از سرکوبهای فرهنگی، مذهبی و آموزشی، آمارهای ناگفتهای را رقم میزند.
خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی
بر اساس پژوهشهای منتشرشده در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳، از میان ۴۶ هزار دانشآموز بررسیشده در سراسر کشور، بیش از ۱۸ درصد سابقه اقدام به خودکشی داشتهاند و بیش از ۲۱ درصد دستکم یکبار به خودکشی فکر کردهاند. این ارقام بهخودیخود تکاندهنده هستند، اما واقعیت از آنچه در آمارها دیده میشود نیز نگرانکنندهتر است. بسیاری از موارد خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی هرگز ثبت نمیشوند؛ یا به دلیل فشار خانوادهها برای حفظ آبرو، یا به دلیل سانسور و عدم تمایل مدارس و مسئولان برای گزارش دقیق وقایع.
خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی تنها یک نشانه از بحران سلامت روان در نسل نوجوان نیست، بلکه نتیجهی مستقیم یک سیستم آموزشی معیوب، فشارهای اجتماعی، سرکوب آزادیهای فردی و نبود پشتیبانی روانی سازمانیافته است. از سال ۱۴۰۰ به بعد، وبسایت رسمی سازمان پزشکی قانونی، که پیشتر آمار سالانه خودکشیها را منتشر میکرد، بهطور ناگهانی از ارائه این اطلاعات خودداری کرد. این اقدام نشانهای از پنهانکاری آگاهانه حاکمیت است؛ تلاشی برای پاککردن صورتمسئلهای که هر روز قربانیان بیشتری میگیرد.
در غیاب شفافیت و پاسخگویی، بحران تشدید میشود. مدارس بهجای آنکه پناهگاههایی امن برای رشد و یادگیری باشند، به محیطهایی مملو از تنش، اجبار و ارعاب تبدیل شدهاند. چنین فضایی نمیتواند جز خشم خاموش، ترس، و در مواردی تصمیمهای تلخ و تراژیک، ثمرهای داشته باشد.
فشارهای مدرسه؛ از توبیخ تا تحقیر
در مدارس ایران، کنترل شدید بر ظاهر و رفتار دانشآموزان به امری معمول تبدیل شده است. از برخورد با نوع پوشش گرفته تا آرایش و مدل مو، بسیاری از نوجوانان به دلیل نافرمانی از دستورات فرهنگی-مذهبی مدیران، مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند. گزارشها نشان میدهد که برخی از این موارد، خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی ، به مرز افسردگی شدید و حتی اقدام به خودکشی کشانده است.برای نمونه، دختری ۱۵ ساله در یکی از مدارس تهران پس از توهین مدیر مدرسه به خاطر رنگ موهایش، از مدرسه اخراج شد. یا در سنندج، دختری ۱۶ ساله تنها بهدلیل برداشتن ابرو، مورد تمسخر قرار گرفت و همان روز به فکر خودکشی افتاد.
طبق آییننامه آموزشوپرورش، برای هر ۱۲ دانشآموز باید یک ساعت مشاوره در نظر گرفته شود، اما ایران با کمبود بیش از ۳۷ هزار مشاور روبهروست. تنها ۱۳ هزار مشاور در سطح کشور فعالاند. هزینه بالای مشاوره خصوصی، عدم اعتماد خانوادهها به رواندرمانی، و نگاه امنیتی به مقوله سلامت روان، همگی دلایل تداوم این بحراناند.یک رواندرمانگر در تهران میگوید: «در یک سال اخیر، موارد مراجعه کودکانی که به خودکشی فکر میکنند افزایش یافته. بسیاری از آنها قربانی خشونت کلامی و روانی در مدرسهاند.».
پروژههای ناتمام و ناکارآمد
«خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی» یکی از نگرانکنندهترین پیامدهای ناکامی سیاستهای آموزشی در جمهوری اسلامی است. در میان طرحهایی که بهعنوان راهحل مطرح شد، «نظام مراقبت اجتماعی دانشآموزان» یا به اختصار «نماد»، جایگاه ویژهای داشت. این طرح از اواخر دهه ۱۳۹۰ معرفی شد و قرار بود تا پایان سال ۱۴۰۰ تمام مدارس ایران را دربر بگیرد. هدف اصلی این پروژه، شناسایی بهموقع مشکلات روانی، اجتماعی و رفتاری در میان دانشآموزان و ارائه حمایتهای لازم به آنها بود.
با این حال، آنچه در عمل رخ داد فاصله زیادی با اهداف اعلامشده داشت. نخست، نبود بودجه کافی برای آموزش مشاوران، استقرار نیروهای متخصص، و فراهم کردن زیرساختهای لازم، روند اجرا را به شدت کند کرد. در بسیاری از مناطق محروم، هیچگونه نیروی تخصصی برای اجرای طرح وجود نداشت و مدارس تنها به نصب یک پوستر تبلیغاتی بسنده کردند. دوم، ضعف شدید مدیریتی و ناهماهنگی میان نهادهای مسئول، از جمله وزارت آموزشوپرورش، سازمان بهزیستی، و وزارت بهداشت، عملاً پروژه را به یک نام بیمحتوا تبدیل کرد. هر نهاد مسئولیت را به گردن دیگری میانداخت و در نبود راهبری یکپارچه، طرح «نماد» به محاق رفت.
مطالعه بیشتر : رازهای ناگفتهی نمازخانهی مدرسه: وقتی امنیت مقدس خدشهدار میشود
جمعبندی
خودکشی در میان دانشآموزان ایرانی نه صرفاً یک بحران روانی، بلکه بازتابی از ناکارآمدی ساختارهای آموزشی، بیتوجهی نهادهای مسئول، و سیاستهای سرکوبگرانهای است که نوجوانان را بهجای پرورش، به مرز ناامیدی میکشانند. تا زمانی که رویکردها تغییر نکند و سلامت روان دانشآموزان بهعنوان یک اولویت ملی شناخته نشود، زنگ خطر این فاجعه اجتماعی هر روز بلندتر به صدا درخواهد آمد.