اقلیتها در دانشگاهها محروم میشوند؛ این واقعیت نه تنها شکافهای آموزشی میان دانشجویان مرفه و محروم را عمیقتر میکند، بلکه نشاندهنده تبعیض سیستماتیک علیه دانشجویان اقلیتها در ایران است. سیاستهای مرتبط با منح الجامعية و ارتباط آن با مؤسسات سرمایهداری، به جای حل مشکلات آموزشی، به ابزاری برای کنترل و ایجاد وفاداری سیاسی تبدیل شدهاند و دسترسی اقلیتها به دانشگاههای معتبر را محدود میکنند.
اقلیتها در دانشگاهها محروم میشوند
اقلیتها در دانشگاهها محروم میشوند؛ این مسئله نه تنها شکاف آموزشی میان دانشجویان مرفه و محروم را تشدید میکند، بلکه نشاندهنده تبعیض سیستماتیک علیه دانشجویان اقلیتها در ایران است. سیاستهای اخیر مرتبط با بورسیههای تحصیلی که با حمایت مؤسسات سرمایهداری و شرکتهای بزرگ ارائه میشوند، به جای حل مشکلات آموزشی، تبدیل به ابزاری برای کنترل دانشگاهها و تولید وفاداری سیاسی شدهاند. بسیاری از دانشجویان اقلیتها به دلیل محدودیتهای اقتصادی و اجتماعی، قادر به بهرهمندی از این کمکها نیستند، و در نتیجه فرصتهای آموزشی آنها محدود میشود.
این روند موجب شده که اقلیتها در دانشگاهها محروم میشوند و حتی در صورت کسب نمرات عالی، دسترسی آنها به دانشگاههای معتبر و رشتههای پرطرفدار محدود گردد. شرایط مبهم و عمومی دریافت این منح، از جمله الزام به ایمان به اصول دین و نظام جمهوری اسلامی، و همچنین تعهد به کار در شرکتهای حامی، فشار مضاعفی بر دانشجویان اقلیت وارد میکند و آزادی انتخاب رشته و دانشگاه را کاهش میدهد. نتیجه این سیاستها، افزایش نابرابری آموزشی و تضعیف اعتماد عمومی به نظام آموزشی است، بهویژه در میان گروههایی که از حمایت شبکههای اجتماعی و اقتصادی محروماند.
شرایط مبهم و فشار مضاعف بر دانشجویان اقلیت
شرایط دریافت بورسیههای تحصیلی برای دانشجویان اقلیتها در ایران بسیار مبهم و غیرشفاف است. معیارها عمدتاً شامل عبارات عمومی مانند ایمان به اصول دین و نظام جمهوری اسلامی، عدم سابقه کیفری و رعایت تقوا در گفتار و عمل میشود، اما هیچ معیار دقیق و روشنی برای ارزیابی واقعی دانشجویان ارائه نشده است. این ابهام باعث میشود بسیاری از دانشجویان اقلیت حتی با توان علمی بالا، شانس کمی برای بهرهمندی از این کمکها داشته باشند و فشار روانی و اجتماعی مضاعفی را تجربه کنند.
در کنار شرایط عمومی، دانشجویان اقلیت ملزم به تعهد به کار در شرکتهای حامی در طول تحصیل و بعد از فارغالتحصیلی هستند. این الزام، همراه با شفاف نبودن فرآیند انتخاب، آزادی دانشجویان در انتخاب رشته و دانشگاه را محدود میکند و آنها را در موقعیت دشواری قرار میدهد. در نتیجه، سیاستهای حمایتی که ظاهراً برای کمک مالی طراحی شدهاند، در عمل به ابزاری برای کنترل و محدود کردن دسترسی اقلیتها به فرصتهای آموزشی تبدیل میشوند و اعتماد عمومی به عدالت آموزشی را کاهش میدهند.
تجربه تاریخی و بحران اعتماد
تاریخ آموزش عالی در ایران نشان میدهد که سیاستهای حمایتی و بورسیههای تحصیلی همیشه با تأخیر، محدودیت اجرایی و بیشفافیت همراه بودهاند. بسیاری از دانشجویان اقلیتها به دلیل معیارهای مبهم و شرایط غیرشفاف، دسترسی کمی به این فرصتها داشتهاند. این وضعیت باعث شده که اقلیتها در دانشگاهها محروم میشوند و حتی دانشجویانی که توان علمی بالایی دارند، نتوانند از مزایای بورسیهها بهرهمند شوند. بیاعتمادی به عدالت آموزشی ریشه در تجربه تاریخی دارد و شکاف بین وعدهها و واقعیتها را نشان میدهد.