بازگشت عباس غفاری به صحنه تئاتر پس از سالها غیبت، موجی از واکنشها و بحثهای تازه در میان جامعه هنری و مخاطبان برانگیخته است. این رویداد نه تنها یک بازگشت فردی محسوب میشود، بلکه در بستری پر از محدودیتهای فرهنگی و سانسور، رنگ و بوی اعتراضی و نمادین نیز به خود گرفته است. بسیاری این بازگشت را نشانهای از ایستادگی هنرمندان در برابر فشارها و تلاشی برای زنده نگه داشتن تئاتر در ایران میدانند.
بازگشت عباس غفاری به صحنه تئاتر
بازگشت عباس غفاری به صحنه تئاتر پس از سالها غیبت، توجه بسیاری را در میان جامعه هنری به خود جلب کرده است. او که زاده تهران و فارغالتحصیل رشته کارگردانی است، در دهههای گذشته با کارگردانی و بازی در چندین اثر شاخص شناخته شد. غفاری سالها در کنار گروههای مستقل و رسمی تئاتر فعالیت داشت و نام او با اجراهای متفاوت و گاه بحثبرانگیز گره خورده است. همین پیشینه باعث شده تا حضور دوبارهاش در تئاتر شهر، نه فقط یک بازگشت ساده، بلکه رویدادی معنادار تلقی شود.
از نگاه بسیاری از منتقدان، بازگشت عباس غفاری به صحنه تئاتر یادآور مسیری پر فراز و نشیب در زندگی حرفهای اوست؛ مسیری که از همکاری با هنرمندان برجسته آغاز شد و تا سکوت چندساله ادامه یافت. امروز، با اجرای «روال عادی»، غفاری بار دیگر در موقعیتی قرار گرفته است که میتواند هم توان هنری خود را به نمایش بگذارد و هم پاسخی به فضای بسته فرهنگی ارائه دهد. این بازگشت بهنوعی نشاندهنده پیوند دوباره میان یک هنرمند و مخاطبانی است که سالها چشمانتظار او بودهاند.
هنر در برابر سانسور
هنر در برابر سانسور همواره یکی از چالشهای اصلی جوامعی بوده است که در آنها آزادی بیان محدود میشود. هنرمندان در چنین شرایطی ناچارند میان وفاداری به حقیقت هنری و تبعیت از خطوط قرمز حکومتی انتخاب کنند. بسیاری از آثار در تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که سانسور نهتنها جلوی خلاقیت را نگرفته، بلکه باعث بروز شیوههای نوآورانهای برای بیان غیرمستقیم پیامها شده است. با این حال، هزینهای که هنرمندان برای این مقاومت پرداخت کردهاند، همواره سنگین و گاه غیرقابل جبران بوده است.
ادامه : فیلمهای ممنوعه در ایران؛ آینهای از سانسور و مقاومت هنری
از سوی دیگر، به معنای نبردی پنهان میان تخیل و محدودیت است. وقتی هنرمند در فضایی خفقانآور دست به خلق اثر میزند، هر نماد، استعاره یا حتی سکوت میتواند حامل معنایی عمیق باشد. این وضعیت سبب میشود تا آثار هنری در چنین جوامعی نه فقط جنبه زیباییشناسی، بلکه کارکرد اجتماعی و سیاسی پیدا کنند. در نتیجه، سانسور بهجای خاموش کردن هنر، آن را به عرصهای برای مقاومت، اعتراض و بازتاب صدای خاموششده مردم تبدیل میکند.