خشونت علیه زنان باردار یکی از پنهانترین و دردناکترین شکلهای خشونت خانگی است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در حالی که بارداری باید دورهای امن، همراه با مراقبت و حمایت باشد، برای بسیاری از زنان ایرانی به کابوسی از آزار، ترس و بیپناهی تبدیل شده است. گزارشها نشان میدهد که بخش بزرگی از زنان خشونتدیده، در همین دوران حساس هدف خشونتهای جسمی، روانی و کلامی قرار میگیرند—خشونتی که نهتنها سلامت مادر، بلکه جان جنین را نیز تهدید میکند.
خشونت علیه زنان باردار
خشونت علیه زنان باردار نهتنها یک واقعیت تلخ، بلکه یکی از خشنترین و ناعادلانهترین اشکال خشونت خانگی است. در حالی که زن باردار در شرایطی خاص و شکننده به سر میبرد و نیازمند بیشترین میزان حمایت روحی و جسمی است، برخی از مردان با بیتوجهی یا حتی سوءاستفاده از این وضعیت، او را هدف انواع خشونت قرار میدهند. این خشونتها ممکن است به شکل ضربوشتم فیزیکی، تهدیدهای روانی، تحقیر کلامی، یا حتی ممانعت از دسترسی به مراقبتهای پزشکی باشد. در بسیاری از موارد، زنان باردار به دلیل وابستگی مالی، ترس از قضاوت اجتماعی یا نگرانی از سرنوشت فرزندشان، قادر به ترک محیط خشونتبار نیستند و همین مسئله آنها را بیشتر در چرخه سکوت و رنج نگه میدارد. خشونت علیه زنان باردار تنها آسیب فردی نیست، بلکه تبعات آن به کودک، خانواده و در نهایت جامعه نیز گسترش مییابد. بیتوجهی به این معضل، به معنای نادیده گرفتن حقوق ابتداییترین اعضای جامعه است—مادر و فرزندی که پیش از تولد نیز در معرض تهدید و ترس زیستهاند.
رنجی ناپیدا در قلب خانواده
در بسیاری از خانوادهها، تصویری که به بیرون نمایش داده میشود با واقعیت درونی خانه فاصلهای عمیق دارد. در پسِ لبخندهای اجباری و سکوتهای طولانی، زنانی هستند که هر روزه با نوعی از خشونت پنهان یا آشکار دستوپنجه نرم میکنند، بهویژه زمانی که باردار هستند. خشونت علیه زنان باردار در چنین شرایطی نهتنها نادیده گرفته میشود، بلکه گاه توسط نزدیکترین افراد به زن، توجیه یا حتی انکار میشود. زن بارداری که باید مورد توجه، مراقبت و حمایت قرار گیرد، بهجای آن با فشار روانی، بیتوجهی و در مواردی ضربوشتم مواجه میشود—و هیچکس از بیرون خانه متوجه این فاجعه خاموش.
از سوی دیگر، بسیاری از زنان حتی از بیان تجربیات خود واهمه دارند. آنها یا نمیدانند که این رفتارها خشونت محسوب میشود، یا تصور میکنند که بارداری دلیلی است برای تحمل بیشتر. این چرخهی خطرناک باعث میشود خشونت علیه زنان باردار در سایهی شرم، ترس و نبود حمایت اجتماعی، ادامهدار شود. آنچه در ظاهر “خانوادهای معمولی” به نظر میرسد، در واقع محل زجر خاموش زنی است که هر روز با درد مضاعف جسمی و روحی بارداری و خشونت، تنها گذاشته میشود.
قانون، آموزش و مسئولیتی که وجود ندارد
در مواجهه با پدیدهای گسترده مانند خشونت علیه زنان باردار، نخستین پرسشی که مطرح میشود این است: جایگاه قانون در این میان کجاست؟ در ایران نه تنها قانونی جامع و صریح برای مقابله با خشونت خانگی وجود ندارد، بلکه بسیاری از مفاهیم پایهای همچون «آزار روانی» یا «بیتوجهی به سلامت زن باردار» اصلاً در قوانین تعریف نشدهاند. این خلأ قانونی باعث میشود که زنان، بهویژه در دوران بارداری، نتوانند شکایات مؤثری مطرح کنند یا در زمان لازم از حمایت حقوقی برخوردار شوند. گویی قانون، علیرغم همه ادعاهای حمایتیاش، چشم بر این نوع خشونت بسته است.
از سوی دیگر، نبود آموزش عمومی درباره آثار جسمی و روانی خشونت علیه زنان باردار، نهتنها در میان مردان، بلکه حتی در بین خانوادهها و کادر درمانی نیز مشهود است. هنگامی که زنی باردار در معرض خشونت قرار میگیرد، اطرافیان اغلب آن را «مسئلهای شخصی» یا «اختلاف خانوادگی» تلقی کرده و از مداخله پرهیز میکنند. در نتیجه، مسئولیت اجتماعی نیز به حاشیه رانده میشود. جامعهای که نه آموزش میدهد، نه قانونگذاری میکند، و نه مسئولیت میپذیرد، عملاً مسیر تکرار خشونت را هموار میسازد—و قربانی، همچنان تنها و بیپناه باقی میماند.