قهوه ایرانی در استانبول فقط یک نوشیدنی نیست؛ بلکه برای بسیاری از ایرانیان مهاجر، بهویژه زنان و اقلیتها، به نمادی از خانه، هویت و خاطرات دور تبدیل شده است. در شهر شلوغ و چندفرهنگی استانبول، کافههای کوچک ایرانی با عطر قهوه قجری، شیرینیهای خانگی، و دیوارهایی پر از عکس و روایت، به پناهگاهی برای نسل تبعید بدل شدهاند.
قهوه ایرانی در استانبول
قهوه ایرانی در استانبول تنها یک نوشیدنی سنتی نیست، بلکه به بخشی از زندگی روزمره بسیاری از مهاجران ایرانی تبدیل شده است. در خیابانهای شلوغ و پرجنبوجوش محلههای آسیایی و اروپایی این شهر، کافههایی وجود دارند که با طراحی داخلی ایرانی، موسیقی سنتی و منویی شامل قهوه قجری، دمنوش زعفرانی، و شیرینیهای خانگی، فضای خانه را برای مهاجران بازآفرینی میکنند. در این فضاها، زنان اقلیتهای قومی و مذهبی همچون کرد، عرب و بهائی نهتنها به کارآفرینی پرداختهاند، بلکه روایتگر داستان تبعید و پایداری خود نیز شدهاند.
قهوه ایرانی در استانبول بهنوعی پلی است میان گذشته و حال؛ میان شهری که ترکاش کردهاند و شهری که اکنون در آن نفس میکشند. این فنجانها، با همه سادگیشان، حامل حافظه جمعی، دردهای خاموش، و امیدهای تازهای هستند که از دل تبعید سر برآوردهاند.
روایت زنانی از اقلیت که کافه را به پناهگاه تبدیل کردند
در یکی از خیابانهای خلوت محله شیشلی، «لیلا»، زنی بهائی که سالها در ایران از تحصیل و کار محروم بود، اکنون کافهای کوچک را مدیریت میکند. او میگوید: «اینجا جاییست که میتوانم بدون ترس از نگاه امنیتی، کتاب بخوانم، موسیقی گوش بدهم، و با مشتریان درباره ریشههایم حرف بزنم.» بسیاری از مشتریان او نه ایرانی هستند و نه بهائی؛ اما فضای کافهاش، ترکیبی از هنر، طعم، و خاطره، آنها را جذب میکند.
برای لیلا و زنانی مانند او، قهوه ایرانی در استانبول فقط یک نوشیدنی یا محصول نیست، بلکه بستریست برای تنفس. این فضا به آنها اجازه میدهد که نهتنها درآمد کسب کنند، بلکه بخشی از هویت خود را که در ایران سرکوب شده بود، زنده نگه دارند.
در گوشهای دیگر از شهر، “سارا”، زنی کرد از کرمانشاه، دیوارهای کافهاش را با عکسهایی از لباسهای سنتی، رقصهای محلی و اشعار کردی تزئین کرده. او باور دارد که کافهاش، مثل یک نمایشگاه زنده از فرهنگ اقلیتها عمل میکند. در نظر او، قهوه ایرانی در استانبول بهانهایست برای جمع شدن، گفتگو و گشودن دریچهای به جهانی که در سکوت تبعید شکل گرفته.
کافههایی که مذهب و قومیت را در تبعیدی مشترک پیوند زدند
در فضای این کافهها، مرز میان زبانها، مذاهب و قومیتها کمرنگ میشود. در یک گوشه، گروهی از جوانان ترک در حال یادگیری واژههای فارسی هستند؛ در گوشهای دیگر، زنانی از اقلیتهای عرب و لر با هم درباره آشپزی محلی صحبت میکنند. این کافهها فقط برای نوشیدن و خوردن نیستند؛ بلکه محل برخورد فرهنگها و تعامل روزمره میان کسانیاند که شاید در ایران هیچگاه فرصتی برای گفتوگو نداشتند.
قهوه ایرانی در استانبول به یک زبان مشترک میان مهاجران تبدیل شده است؛ زبانی که در آن لهجهها، دعاها، موسیقی و حتی دردها در کنار هم مینشینند. در یکی از همین کافهها، مراسم یلدا با حضور ارمنیها، کردها و بهائیها برگزار شد؛ تجربهای که در ایران ممکن نبود، اما در تبعید به واقعیت تبدیل شد.
در ترکیه، جایی که فرهنگ میزبان با فرهنگ مهاجر در تماس مستقیم است، قهوه ایرانی در استانبول به ابزاری برای ساختن پلهای فرهنگی بدل شده؛ پلی که نهتنها مهاجران ایرانی را به هم وصل میکند، بلکه دیگران را نیز به تجربه ایرانی بودن دعوت میکند.