ماجرای گم شدن دختران یسنا شهگلی و سارا اقبالشاه، دو نوجوان تهرانی، با بازگشت ناگهانی و مبهم آنها به خانه، سؤالات زیادی را درباره حقیقت ماجرا، ابهامات موجود و نقش نهادهای امنیتی و رسانهای ایجاد کرده است.
ماجرای گم شدن دختران نوجوان؛ بازگشتی مشکوک
ماجرای گم شدن دختران نوجوان در تهران یکی از پروندههای پرابهام و حساس چند روز اخیر بوده که توجه رسانهها و افکار عمومی را به خود جلب کرده است. یسنا شهگلی و سارا اقبالشاه، دو دختر نوجوان که از همسایگان قدیمی یکدیگر و علاقهمند به ورزش تکواندو بودند، صبح روز ۱۵ خرداد از خانه خارج شدند و دیگر بازنگشتند. طبق گزارشها، این دو دختر برای رفتن به کلاسهای نقاشی و تکواندو از منزل خارج شده بودند، اما شواهد دوربینهای مداربسته نشان داد که آنها هرگز به مقصد کلاسهای خود نرسیدند و مسیرشان به صورت مرموزی قطع شده است. این موضوع باعث شد که ماجرای گم شدن دختران نوجوان به یک معمای پیچیده تبدیل شود که هنوز پاسخ قاطعی برای آن وجود ندارد. رسانهها به شدت به بازتاب این حادثه پرداختند و پلیس نیز پرونده را به طور جدی دنبال کرد، اما تناقضهای موجود در اظهارات خانوادهها و مسئولان، به ابهامات و شایعات دامن زد.
ماجرای گم شدن دختران نوجوان تنها به اینجا ختم نشد؛ پس از گذشت چند روز، آنها به طور ناگهانی و در شرایطی مبهم و بدون توضیح مشخص، به خانه بازگشتند. این بازگشت غیرمنتظره سوالات فراوانی درباره محل حضور آنها در این مدت و دلایل عدم اطلاعرسانی دقیق به وجود آورد. برخی رسانهها و منابع نزدیک به خانوادهها از فشارهای امنیتی و سیاسی برای جلوگیری از انتشار جزئیات ماجرا خبر دادند، و ادعا کردند که خانوادهها تحت فشار قرار گرفتهاند تا سکوت کنند. این موضوع باعث شده است که پرونده، جنبههای حقوق بشری و اجتماعی نیز پیدا کند و توجه فعالان حقوق کودک و رسانههای مستقل را به خود جلب نماید. در نهایت، ماجرای گم شدن دختران نوجوان به یکی از نمونههای بارز مشکلات امنیتی و اجتماعی در تهران تبدیل شده که نیازمند بررسی و پیگیری دقیقتر است.
بازگشت بیتوضیح؛ پلیس و سکوت امنیتی
رسانهی رکنا نوشت که دو دختر نوجوان گمشده، یسنا و سارا، در پارکی نزدیک محل سکونتشان در محله کن تهران پیدا شدهاند و در سلامت کامل به خانه بازگشتهاند. اما هیچ توضیحی درباره چگونگی این ناپدیدی سهروزه، محل دقیق اقامتشان در این مدت، و همراهان احتمالی آنها ارائه نشده است.پلیس تهران تنها به ذکر این نکته بسنده کرده که تحقیقات در حال انجام است و پرونده همچنان باز است. در چنین پروندههایی، افکار عمومی انتظار شفافسازی دارد، نه صرفاً یک «بیانیه رسمی» با اطلاعات حداقلی.
همجواری با یک قتل: تصادف یا نشانه؟
نکتهی مهم و مغفول در بسیاری از گزارشها، همزمانی این ناپدیدی با کشف جسد الهه حسیننژاد است؛ زنی که به طرز مشکوکی در همان روز کشته شد. برخی تحلیلگران معتقدند که امکان وجود ارتباط میان این دو پرونده – دستکم از منظر زمانی و مکانی – نباید نادیده گرفته شود. اما رسانههای حکومتی از بررسی این احتمال کاملاً خودداری کردهاند.
در پی گم شدن دختران نوجوان و بازگشت آنها، هیچیک از اعضای خانواده حاضر به مصاحبه مستقیم با رسانههای غیردولتی نشدند. برخی منابع غیررسمی از اعمال فشار بر خانوادهها برای پرهیز از گفتوگو و طرح سؤالات بیشتر سخن گفتهاند. همین سکوت اجباری، موج جدیدی از بیاعتمادی و تردید نسبت به روایتهای رسمی را به دنبال داشته است.
نتیجهگیری
ماجرای یسنا شهگلی و سارا اقبالشاه، نمونهی دیگری از پروندههایی است که با روایتهایی ناقص، تصاویر مخدوش، و ابهامات فراوان همراه است. بازگشت این دو نوجوان بدون توضیح روشنی درباره محل حضورشان، چگونگی ناپدید شدنشان، و نقش نهادهای مسئول، فقط یک سؤال در ذهن مردم باقی میگذارد: چه چیزی را دارند از ما پنهان میکنند؟در حالی که حکومت از کنترل رسانهای برای مهار بحران استفاده میکند، جامعه مدنی بیش از پیش تشنه شفافیت، پاسخگویی و حقیقت است.