در هفتههای اخیر، موجی تازه از قتل زنکشی در ايران به دست مردان خانواده، جامعه را شوکه کرده است. زنانی که تنها خواهان طلاق، مخالفت با ازدواج اجباری یا رهایی از خشونت بودند، قربانی ساختار مردسالارانهای شدند که هنوز خشونت علیه زنان را توجیه میکند.
زنکشی در ايران
زنکشی در ايران دیگر پدیدهای نادر یا اتفاقی نیست. این قتلها اغلب توسط نزدیکترین مردان به قربانی رخ میدهند: همسر، پدر، برادر یا حتی پسر. در بسیاری موارد، زنان تنها بهدلیل درخواست طلاق، مخالفت با ازدواج اجباری یا حتی اظهار نارضایتی از خشونت خانگی به قتل میرسند.بسیاری از قربانیان زنکشی در ايران یا نوجوانی مجبور به ازدواج با مردان بسیار بزرگتر از خود شدهاند. ازدواجهایی که بدون رضایت آنها و تنها بر اساس تصمیم خانواده یا سنت ایل صورت گرفتهاند، نه تنها زمینهساز خشونتهای بعدی بودهاند، بلکه راهی برای سرکوب هویت و استقلال زنان فراهم کردهاند.
جامعهای که طلاق زنان ناپسند شمرده میشود، بسیاری از زنان برای خروج از رابطههای خشونتآمیز با تهدید، تحقیر و در نهایت قتل مواجه میشوند. نمونههایی مانند الیانا کوهی، فریده باقری و یاسمن نصرتی نشان میدهند که درخواست طلاق یا حمایت از آن، در برخی مناطق ایران، میتواند حکم مرگ باشد.در دو ماه نخست سال ۱۴۰۴، دستکم ۱۶ زن در شهرهایی چون شاهرود، فیروزآباد، مشهد، بندرعباس و کرمانشاه به قتل رسیدند. در اغلب موارد، عامل قتل یکی از مردان نزدیک خانواده بود؛ شوهر، پدر، برادر یا داماد.
همه چیز از یک «نه» شروع میشود
در ایران، «نه» گفتن زنان به خواستههایی چون ازدواج اجباری، رابطه ناخواسته یا ادامه زندگی با فردی خشونتگر، بارها با پاسخ مرگ مواجه شده است. زنکشی در ايران پدیدهای فراگیر و ریشهدار است که بهجای واکاوی ریشهها، اغلب در سکوت یا با توجیهات فرهنگی نادیده گرفته میشود.
در بسیاری از پروندههای زنکشی در ايران، همه چیز از یک «نه» ساده شروع میشود. «نه» به ازدواج اجباری، «نه» به بازگشت به خانه مردی خشن، «نه» به رابطهای تحمیلی یا «نه» به سلطه مردسالارانه. این «نه»ها، در بستری از نابرابری و بیعدالتی، میتواند حکم مرگ زن را امضا کند.نمونههای بیشماری از این الگو در سالهای اخیر گزارش شدهاند: دختری در کرمان بهخاطر رد خواستگاری پسرعمویش کشته شد. زنی در بابل فقط بهدلیل اصرار بر طلاق از همسرش قربانی شد. یا زنی دیگر در مشهد که بعد از سالها خشونت، خواستار جدایی شد و توسط همسرش به قتل رسید.
در ایران، «نه» گفتن زنان به خواستههایی چون ازدواج اجباری، رابطه ناخواسته یا ادامه زندگی با فردی خشونتگر، بارها با پاسخ مرگ مواجه شده است. زنکشی در ایران پدیدهای فراگیر و ریشهدار است که بهجای واکاوی ریشهها، اغلب در سکوت یا با توجیهات فرهنگی نادیده گرفته میشود.
خشونت خانگی؛ فریادهای بیصدا
مائده دختری اهل خراسان بود که تنها در ۱۴ سالگی به اجبار خانوادهاش، به عقد پسرعموی خود درآمد. این ازدواج، بدون رضایت واقعی او و در شرایطی صورت گرفت که از نظر قانونی و روانی آمادگی لازم را نداشت. پس از ازدواج، بارها از سوی همسرش مورد ضربوشتم و خشونت قرار گرفت. مائده بارها موضوع را با خانواده و نهادهای مسئول در میان گذاشت، اما شکایات او به جایی نرسید. پدیدهای هولناک با عنوان «زنکشی در ايران »نهادهای قضایی و انتظامی با این توجیه که «این یک مسأله خانوادگی است» یا «زن باید در خانه سازش کند»، از پیگیری جدی پرونده خودداری کردند.
یاسمن زن جوانی اهل تهران بود که بارها از خشونت فیزیکی و روانی همسرش رنج برد. او چندین مرتبه شکایت رسمی تنظیم کرد، به پزشکی قانونی مراجعه نمود، و حتی دستورات موقت قضایی برای دور کردن همسرش از خانه صادر شد. با این حال، اجرای این دستورات به تعویق افتاد یا اصلاً صورت نگرفت.یاسمن در شبکههای اجتماعی و نزد دوستانش از ترس و اضطراب دائم خود صحبت کرده بود. او در یکی از یادداشتهایش نوشته بود:«اگر روزی مرا کشت، بگویید من قبلاً صدبار هشدار داده بودم.»
اما این هشدارها نادیده گرفته شدند. مدتی بعد، همسر او با چاقو به جانش افتاد و او را در منزلشان به قتل رساند. قتل یاسمن، نمونهی بارز عدم پاسخگویی و ناتوانی نهادهای مسئول در حمایت از زنان در معرض خطر است.جملهی زنکشی در ايران به شکلی نگرانکننده به یک واقعیت تلخ و تکرارشونده تبدیل شده است.
مطالعه بیشتر : قتلهای ناموسی در ایران: چرخهای از خشونت و بیعدالتی
جمعبندی
زنکشی در ايران، نه فقط یک جنایت فردی، بلکه نشانهای از بحرانهای ریشهدار اجتماعی، فرهنگی و قانونی است. برای پایان دادن به این روند مرگبار، باید هم ساختارهای قانونی اصلاح شوند و هم فرهنگ عمومی تغییر کند. سکوت در برابر این جنایات، تکرار آنها را تضمین خواهد کرد.