کارگران افغانستانی در ایران سالهاست که بخش بزرگی از مشاغل سخت و پرخطر را بر عهده دارند؛ از کار در ساختمان و نظافت برجها گرفته تا کارگری در معادن و کارگاهها. با این حال، آنها نه تنها از ابتداییترین حقوق قانونی محروماند، بلکه در معرض حوادث کاری مرگبار نیز قرار دارند. حادثه اخیر در تهران که به مرگ یک کارگر افغان و زخمی شدن برادرش انجامید، بار دیگر توجه افکار عمومی را به مسئله ایمنی محیطهای کاری و وضعیت حقوقی مهاجران جلب کرده است. در حالی که بحران برق، مشکلات فنی و نبود نظارت کافی دستبهدست هم دادهاند، جامعه ایران باید بپرسد: چرا قربانیان خاموش همیشه مهاجران هستند؟
کارگران افغانستانی در ایران
کارگران افغانستانی در ایران سالهاست که نیروی محرکه بسیاری از پروژههای عمرانی، ساختمانی و خدماتی بودهاند. آنها در مشاغلی فعالیت میکنند که بسیاری از شهروندان ایرانی حاضر به انجامش نیستند؛ از نظافت برجها و کارهای ساختمانی پرخطر گرفته تا کارگری در کارگاههای غیرایمن. نبود بیمه، نداشتن قرارداد رسمی و بیثباتی شغلی باعث شده است که زندگی و آینده آنان همواره در هالهای از ناامنی قرار گیرد. در سالهای اخیر حوادث متعددی نشان داده است که این کارگران بیش از هر گروه دیگری در معرض خطر مرگ و مصدومیت هستند، بیآنکه دستگاههای مسئول پاسخگو باشند. با این وجود، هنوز هم کارفرمایان و حتی بخشی از جامعه چشم بر واقعیت میبندند و شرایط را عادی جلوه میدهند. شاید وقت آن رسیده باشد که پذیرفته شود کارگران افغانستانی در ایران ستونهای پنهانی اقتصاد شهری هستند و بیتوجهی به امنیت و حقوق آنان به معنای نادیده گرفتن آینده کل جامعه است.
زنگ خطر ناکافیبودن ایمنی محیط کار
زنگ خطر ناکافیبودن ایمنی محیط کار بارها و بارها در ایران به صدا درآمده است، اما کمتر پاسخی جدی از سوی مسئولان دریافت کرده است. کارگران افغانستانی در ایران بیش از هر گروه دیگری قربانی این کاستیها هستند؛ زیرا آنها اغلب در پروژههایی بهکار گرفته میشوند که فاقد استانداردهای ایمنی لازماند. نبود تجهیزات حفاظتی، فرسودگی دستگاهها و عدم آموزش کافی موجب شده تا حوادث کاری نه بهعنوان یک استثنا بلکه بهعنوان یک روال تکراری در محیطهای کارگری دیده شود. در شرایطی که کارفرمایان بهدنبال کاهش هزینهها هستند و نهادهای نظارتی نیز یا توانایی یا اراده کافی برای مداخله ندارند، جان کارگران مهاجر هر روز بیش از گذشته در معرض تهدید قرار میگیرد. اگر این روند ادامه یابد، قربانیان بعدی بار دیگر از میان همان گروهی خواهند بود که سالهاست ستونهای بیصدای اقتصاد کشور محسوب میشوند: کارگران افغانستانی در ایران.
تبعات اجتماعی و انسانی فاجعه
تبعات اجتماعی و انسانی فاجعههای کاری فراتر از آمار رسمی و تیترهای خبری است. هر حادثه مرگبار نه تنها زندگی یک کارگر بلکه کل خانواده و جامعهای کوچک را درگیر میکند. در بسیاری از موارد، کارگران مهاجر تنها نانآور خانوادههای پرجمعیت هستند و مرگ یا مصدومیت آنها به معنای فروپاشی اقتصادی و روحی خانواده است. کودکان از تحصیل بازمیمانند، زنان سرپرست خانوار بدون هیچ پشتوانهای رها میشوند و چرخه فقر عمیقتر از گذشته ادامه مییابد. این زنجیره پیامدها نشان میدهد که مسئله ایمنی محیط کار تنها یک موضوع فنی یا مدیریتی نیست، بلکه با بافت اجتماعی و انسانی جامعه گره خورده است.
از سوی دیگر، بیتوجهی به این فاجعهها پیامدهای گستردهای در سطح کلان جامعه به همراه دارد. افزایش نارضایتی، شکلگیری احساس تبعیض و گسترش بیاعتمادی میان گروههای مختلف اجتماعی میتواند زمینهساز تنشهای تازه شود. اگر سیاستگذاران و کارفرمایان همچنان به چشمپوشی ادامه دهند، هزینههای اجتماعی و انسانی چنین حوادثی چندین برابر خواهد شد. بنابراین، پیشگیری از تکرار این فجایع تنها به نفع کارگران یا خانوادههای آنان نیست، بلکه به سود کل جامعه است که نیازمند ثبات، امنیت و عدالت اجتماعی میباشد.
جمعبندی
حادثه سقوط بالابر در برج کیان تهران نه فقط یک حادثه فردی، بلکه نموداری از خلأهایی است که در نظام ایمنی و حمایتی کار در ایران وجود دارد. مرگ علی نظری و آسیب گلآقا، یادآوری تلخی است از آنچه در سایهی چشمپوشیها و بیتوجهیها به کارگران رخ میدهد. اگر میخواهیم جامعهای انسانیتر داشته باشیم، باید از این فجایع درس بگیریم و ساختارهای حمایتی و ایمنی را برای همه – فارغ از محل تولد – ضامن دهیم.