درآمدهای ارزی ایران همواره بهعنوان یکی از مهمترین شاخصهای ثبات و پایداری اقتصادی کشور مطرح بوده است. وابستگی شدید ساختار مالی به صادرات نفت و پتروشیمی سبب شده که هرگونه محدودیت یا تحریم بینالمللی، آثار مستقیم و مخربی بر جریان درآمدهای ارزی ایران بر جای گذارد. در شرایطی که دولتها بهجای ایجاد تنوع اقتصادی و تقویت بخشهای مولد، بر منابع ارزی نفتی تکیه کردهاند، آسیبپذیری اقتصاد در برابر فشارهای خارجی بهطور فزایندهای افزایش یافته است.
چالشهای ساختاری در مدیریت درآمدهای ارزی ایران
مدیریت درآمدهای ارزی ایران طی دهههای اخیر همواره با ضعفهای بنیادی و سیاستگذاریهای ناکارآمد مواجه بوده است. وابستگی بیش از حد به صادرات نفت و پتروشیمی، نبود تنوع در منابع درآمدی و عدم شفافیت در نظام بانکی، باعث شده که هرگونه شوک خارجی به سرعت جریان مالی کشور را مختل کند. این مشکلات ساختاری نهتنها مانع استفاده بهینه از منابع میشوند، بلکه امکان برنامهریزی بلندمدت اقتصادی را نیز بهشدت محدود کردهاند.
از سوی دیگر، توزیع نامتوازن درآمدهای ارزی ایران در میان بخشهای مختلف اقتصادی، نابرابری و فساد را تشدید کرده است. فقدان سیاستهای پایدار در حوزه سرمایهگذاری خارجی و کنترل ضعیف بر فرآیند بازگشت ارز حاصل از صادرات، موجب شده که بخش بزرگی از این منابع از چرخه رسمی اقتصاد خارج شود. نتیجه چنین شرایطی، افزایش فشار بر طبقات پایین جامعه و کاهش اعتماد عمومی به توانایی دولت در مدیریت اقتصاد کلان کشور است.
هشدار سلاحورزی و کاهش صادرات پتروشیمی
حسین سلاحورزی، فعال اقتصادی و رئیس اتاق بازرگانی در توییتی اعلام کرد که فعال شدن مکانیزم ماشه میتواند صادرات پتروشیمی ایران را بین ۵ تا ۸ میلیون تن کاهش دهد. این کاهش به معنای از دست رفتن ۳ تا ۵ میلیارد دلار درآمد ارزی است. به گفته او، تخفیفهای اجباری بین ۵ تا ۱۰ درصد بر روی متانول و اوره اجتنابناپذیر خواهد بود. این مسئله در حالی رخ میدهد که دولت همواره صادرات غیرنفتی را بهعنوان پشتوانهای برای جبران کسری درآمدهای نفتی معرفی کرده است.
تأثیر فراتر از پتروشیمی
پیامدهای فعال شدن مکانیزم ماشه صرفاً به بخش پتروشیمی محدود نمیشود، بلکه تمامی حوزههای بانکی، حملونقل، کشاورزی و خدمات را نیز تحت فشار مستقیم قرار میدهد. کاهش دسترسی به منابع مالی بینالمللی و افزایش هزینههای مبادلاتی، فضای فعالیت اقتصادی را بهشدت تنگ کرده و امکان رقابتپذیری در بازارهای جهانی را کاهش میدهد. در چنین شرایطی، آسیبپذیری ساختار اقتصادی کشور بیش از پیش آشکار میشود و سیاستهای کوتاهمدت دولت توان جبران این شکافها را ندارد.
افت مداوم درآمدهای ارزی ایران موجب کاهش توانایی دولت در تأمین کالاهای اساسی و اجرای پروژههای توسعهای خواهد شد. همزمان، توزیع نامتوازن درآمدهای ارزی ایران زمینهساز افزایش فشار تورمی و نابرابریهای اجتماعی است. این روند نهتنها معیشت طبقات پایین جامعه را به خطر میاندازد، بلکه اعتماد عمومی نسبت به کارآمدی سیاستهای اقتصادی رسمی را نیز بهطور جدی تضعیف میکند.
نقد سیاستهای رسمی
سیاستهای رسمی دولت در حوزه مدیریت اقتصادی طی سالهای اخیر همواره با تناقض و ناکارآمدی همراه بوده است. اتکای بیش از اندازه به درآمدهای نفتی و پتروشیمی، در حالی که بارها هشدار کارشناسان درباره ضرورت تنوعبخشی به منابع مالی مطرح شده بود، نشاندهنده بیتوجهی به واقعیتهای ساختاری اقتصاد کشور است. نبود شفافیت در تخصیص منابع ارزی و فقدان راهبردی پایدار برای جذب سرمایهگذاری خارجی، عملاً ظرفیتهای بالقوه را بلااستفاده گذاشته و روند خروج سرمایه از کشور را تشدید کرده است.
در کنار این موارد، تداوم سیاستهای کوتاهمدت و تبلیغاتی، بدون در نظر گرفتن آثار بلندمدت، موجب شده است که فشارهای اقتصادی بر طبقات ضعیف جامعه افزایش یابد. تمرکز بر شعارهای سیاسی به جای اصلاحات ساختاری واقعی، فاصله میان دولت و جامعه را بیشتر کرده و اعتماد عمومی را بهطور محسوسی کاهش داده است. در چنین شرایطی، تداوم وضعیت موجود به معنای تعمیق بحران اقتصادی و اجتماعی خواهد بود.
چشمانداز مبهم آینده
کاهش مداوم درآمدهای ارزی ایران به معنای محدودتر شدن امکان تأمین کالاهای اساسی، کاهش سطح رفاه عمومی و افزایش فشار معیشتی بر اقشار ضعیف است. در صورتی که سیاستهای اصلاحی و ساختاری بهسرعت در دستور کار قرار نگیرند، بیاعتمادی اجتماعی و رکود اقتصادی میتواند به بحرانی فراگیر بدل شود که مدیریت آن بسیار پرهزینه و دشوار خواهد بود.