پدیده بهائیستیزی در ادبیات کودکان طی سالهای اخیر به شکلی سازمانیافته و نظاممند دنبال شده است. استفاده از رمانها و داستانهایی که به ظاهر در قالب روایتهای تاریخی نوشته میشوند، اما در عمل حاوی پیامهای تبعیضآمیز و تحریفشدهاند، نشاندهنده روندی خطرناک در عرصه فرهنگی و آموزشی کشور است. یکی از نمونههای تازه این روند، برگزاری مراسم مطالعه جمعی رمان «دشت صاعقه» در مشهد بود؛ کتابی که به گفته منتقدان، تصویری مخدوش و ایدئولوژیک از جامعه بهائیان ارائه میدهد.
بهائیستیزی در ادبیات کودکان
پدیده بهائیستیزی در ادبیات کودکان به یکی از جدیترین چالشهای فرهنگی و اجتماعی بدل شده است. هنگامی که داستانها و رمانهایی به ظاهر آموزشی و اخلاقی، با هدف ایجاد ذهنیت منفی نسبت به یک اقلیت دینی در برنامههای آموزشی و مذهبی گنجانده میشوند، نه تنها رسالت ادبیات کودک از مسیر اصلی خود منحرف میشود، بلکه جامعه با خطر بازتولید نسلهایی روبهرو خواهد بود که پیشداوری و تبعیض را امری طبیعی میپندارند. این روند، که با روایتهای تحریفشده و غیرمستند تاریخی در پوشش داستان و تخیل ادبی به کودکان و نوجوانان منتقل میشود، در عمل نقش یک ابزار تبلیغاتی برای تقویت شکافهای مذهبی را ایفا میکند و فضای فرهنگی کشور را از همزیستی و تنوع دور میسازد. در چنین شرایطی، سکوت یا بیتفاوتی نسبت به این سیاست فرهنگی میتواند زمینهساز تثبیت نگرشهای تبعیضآمیز و حتی خشونت اجتماعی در آینده باشد. بیگمان، بازاندیشی در سیاستهای آموزشی و فرهنگی، و بازگرداندن ادبیات کودک به جایگاه حقیقی آن یعنی آموزش همزیستی و احترام به تفاوتها، ضرورتی اجتنابناپذیر است. اگر این روند ادامه یابد، نتیجهای جز تقویت و گسترش بهائیستیزی در ادبیات کودکان به همراه نخواهد داشت.
مراسم مشهد؛ بازنمایی یک سیاست فرهنگی
برگزاری اختتامیه مطالعه جمعی این رمان در مسجدی در مشهد، با حضور نویسنده اثر، نمونهای گویا از همسویی نهادهای فرهنگی با سیاستهای رسمی در قبال اقلیتهای دینی است. در این نشست، بخشهایی از متون بهائی بدون ذکر منبع برای نوجوانان خوانده شد و از آنان خواسته شد تشخیص دهند این تعالیم متعلق به کدام دین هستند. پاسخ اغلب دانشآموزان مبنی بر اسلامی و اخلاقی بودن این جملات، با تأکید برگزارکنندگان بر «خطر پنهان» این تعالیم مواجه شد؛ اقدامی که در عمل زمینه ذهنی تبعیض و سوءظن را در نسل نوجوان تقویت میکند.
تحریف تاریخ در پوشش داستان
در بسیاری از متون و داستانهای منتشرشده برای کودکان، نوعی جهتگیری ایدئولوژیک مشاهده میشود که در قالب روایتهای ظاهراً ساده و سرگرمکننده، تاریخ و هویت گروههای مذهبی و فرهنگی بهگونهای تحریف میشود که خواننده خردسال از همان ابتدا با تصویری یکسویه و تبعیضآمیز مواجه گردد. نمونه بارز این روند، بهائیستیزی در ادبیات کودکان است که نه تنها در محتوای داستانها، بلکه در انتخاب شخصیتهای منفی و مثبت، نوع روایت و حتی زبان مورد استفاده نمود مییابد. در این چارچوب، عناصر مربوط به فرهنگ و باورهای بهائی یا بهطور کامل حذف میشوند و یا در قالبی منفی و تهدیدآمیز بازنمایی میگردند تا ذهن کودک از همان سالهای نخست با نوعی هراس و بیاعتمادی نسبت به این گروه شکل گیرد. این فرایند تحریف تاریخ در پوشش داستان، بهظاهر هدفی آموزشی یا اخلاقی را دنبال میکند، اما در عمل به تقویت الگوهای تبعیض ساختاری منجر میشود.
در سوی دیگر، منتقدان حوزه آموزش و ادبیات کودک تأکید دارند که این نوع بازنمایی، آثار بلندمدتی بر ساختار ذهنی و اجتماعی نسل آینده خواهد داشت. وقتی بهائیستیزی در ادبیات کودکان به عنوان یک الگوی تکرارشونده و نهادینهشده ادامه یابد، نتیجه آن شکلگیری نسلی است که نه بر اساس شناخت و واقعیت تاریخی، بلکه با پیشفرضهای تحریفشده و تبعیضآمیز با دیگران مواجه میشود. بدین ترتیب، کودکان در مقام خوانندگان اصلی این متون، بهجای درک چندصدایی جامعه و احترام به تنوع مذهبی و فرهنگی، در چارچوبی محدود و جهتدار پرورش مییابند که پیامدهای آن در روابط اجتماعی، نظام آموزشی و حتی سیاستهای آینده کشور بازتاب خواهد یافت.