جنجال شاهنامه این روزها به یکی از داغترین موضوعات فضای مجازی تبدیل شده است. پس از انتشار ویدیوی تازهای از اجرای زینب موسوی، بسیاری آن را مصداق «توهین به فردوسی و میراث فرهنگی ایران» دانستند، در حالیکه عدهای دیگر از آن بهعنوان «آزادی بیان» دفاع کردند. این بحث گسترده نه تنها جامعه ادبیات فارسی، بلکه کاربران عادی شبکههای اجتماعی را هم به واکنش واداشته است.
جنجال شاهنامه
جنجال شاهنامه در روزهای اخیر به یکی از گستردهترین بحثهای فرهنگی و اجتماعی ایران تبدیل شده است. انتشار ویدیوی زینب موسوی که در آن با لحنی تند و آمیخته به شوخیهای جنسی و الفاظ رکیک به سراغ ابیاتی از شاهنامه فردوسی رفت، موجی از خشم و انتقاد را در میان کاربران شبکههای اجتماعی، پژوهشگران ادبی و حتی چهرههای هنری برانگیخت. بسیاری معتقدند آنچه او انجام داده نه طنز است و نه نقد ادبی، بلکه نوعی ابتذال و بیاحترامی آشکار به اثری است که قرنها هویت فرهنگی و زبانی ایرانیان را زنده نگه داشته است. در این میان گروهی دیگر نیز با استناد به آزادی بیان و ضرورت نقد متون کلاسیک، تلاش کردند از او دفاع کنند و این اجرا را بخشی از حق طنزپرداز در بازخوانی متون کهن دانستند.
با این حال، آنچه این بحث را حساستر کرده، جایگاه فردوسی و شاهنامه در حافظه جمعی ایرانیان است. شاهنامه تنها یک کتاب حماسی نیست، بلکه متنی بنیادین در شکلگیری زبان فارسی و هویت ملی ایرانیان محسوب میشود. به همین دلیل، هرگونه بیاحترامی یا حتی شوخی سخیف با آن، بهسرعت واکنشهای تند و احساسی را برمیانگیزد. همین موضوع سبب شد که جنجال شاهنامه نه تنها در محافل ادبی و دانشگاهی، بلکه در گفتوگوهای روزمره مردم نیز بازتاب پیدا کند و به سوژهای برای رسانهها، شبکههای اجتماعی و حتی مناقشههای سیاسی بدل شود.
طنز، هجو یا هزل؟
بحثی که این روزها با عنوان جنجال شاهنامه مطرح شده، دوباره مرز باریک میان طنز، هجو و هزل را به موضوع اصلی گفتوگوها تبدیل کرده است. عدهای معتقدند اجرای زینب موسوی چیزی جز هزل سطحی و بیمایه نبوده و فاقد خلاقیت هنری است؛ در حالی که گروهی دیگر آن را شکلی از آزادی بیان و حق شوخی با متون کلاسیک میدانند. با این حال، کارشناسان ادبی یادآور میشوند که تفاوتهای بنیادینی میان طنزِ نقاد و سازنده، هجوِ تحقیرآمیز و هزلِ مبتذل وجود دارد؛ تفاوتی که در این اجرا بهروشنی نادیده گرفته شد.
بسیاری بر این باورند که مسئله تنها به انتخاب ابیات یا لحن تند محدود نمیشود، بلکه به زمان و فضای اجتماعی نیز بازمیگردد. در شرایطی که ایرانیان به نشانههایی از هویت و همبستگی نیاز دارند، تمسخر فردوسی و آثارش میتواند نوعی بیاعتنایی به میراث مشترک تلقی شود. به همین دلیل، بحث «طنز، هجو یا هزل» بهشدت با جنجال شاهنامه گره خورده است؛ چراکه برخی آن را حملهای مستقیم به فرهنگ و زبان فارسی میدانند و برخی دیگر فرصتی برای شکستن تابوها و نقد نگاه تقدیسگرایانه به متون کهن.
واکنشهای متفاوت
انتشار ویدیوی زینب موسوی که در آن با ابیاتی از شاهنامه و فردوسی بهصورت تمسخرآمیز برخورد شده بود، موج گستردهای از واکنشها را در محافل ادبی، فرهنگی و رسانهای برانگیخت. برخی این اقدام را توهینی مستقیم به میراثی دانستند که بنیان هویت ملی و زبانی ایرانیان است و حتی آن را «مبتذل» و دور از مرزهای طنز و نقد سازنده توصیف کردند. در مقابل اما صداهایی نیز شنیده شد که این جنجال را بزرگنماییشده دانستند و معتقد بودند این اجرا چیزی بیش از تلاشی ناموفق برای جلب توجه از طریق شیوهای شوکآور نیست.
این تفاوت دیدگاهها نشان داد که حساسیت نسبت به میراث ادبی ایران، بهویژه شاهنامه و فردوسی، همچنان بسیار بالاست. در حالیکه عدهای از روشنفکران تأکید میکنند که میراث فرهنگی باید همواره در معرض نقد و حتی طنز قرار گیرد، گروهی دیگر میگویند شیوه پرداختن به این موضوعات اهمیت بسیار بیشتری از خودِ محتوا دارد. به همین دلیل، جامعه میان کسانی که موسوی را صرفاً جویای شهرت در شبکههای اجتماعی میدانند و کسانی که او را آزمونگر مرزهای آزادی بیان در جامعهای گرفتار میان امر مقدس و امر مضحک میبینند، دو دسته شد.