مرگ مریم تقوی ۱۶ ساله توسط شوهر ۲۷ سالهاش در شهر عجب شیر ایران، خشم عمومی گستردهای را برانگیخته است. این جنایت، بحران ازدواج اجباری و خشونت خانگی در ایران را برجسته میکند که با قوانینی که ازدواج کودکان را مجاز میدانند و فقدان سازوکارهای مؤثر برای محافظت از دختران تشدید شده است. آنچه برای مریم اتفاق افتاد، آنطور که برخی از رسانههای دولتی سعی در به تصویر کشیدن آن داشتهاند، صرفاً یک «اختلاف خانوادگی» نیست، بلکه قتلی است که مستقیماً ناشی از ازدواج اجباری و خشونت سیستماتیک علیه زنان در غیاب حمایت قانونی و حمایت اجتماعی است.
جزئیات مرگ مریم تقوی
مرگ مریم تقوی پس از یک سری حوادث خشونتآمیز در طول ازدواج کوتاهش رخ داد. روز یکشنبه، ۲۵ نوامبر ۲۰۲۵، مریم توسط شوهر ۲۷ سالهاش که بارها با چوب به او در خانهشان ضربه زد، مورد حمله وحشیانه قرار گرفت. ضربات، که به بدن او وارد شده بود، باعث جراحات شدید سر و بدن شد. کادر پزشکی بیمارستان خمینی تأیید کردند که جراحات کشنده بوده و او قابل نجات نیست.
علاوه بر این فاجعه، یک حادثه جداگانه نبود، بلکه اوج یک سری حملات قبلی بود. شوهرش به خاطر رفتار خشونتآمیزش شناخته شده بود و ازدواج قبلیاش به دلیل خشونت خانگی به طلاق منجر شده بود. در طول ازدواجش، مریم کتکهای مکرر و توهینهای مداوم را تحمل کرد و در روزهای منتهی به مرگش، مرگ مریم تقوی فشار روانی و جسمی زیادی بر او وارد کرد.
پس از آخرین حمله، شوهر سعی کرد از صحنه فرار کند، اما مقامات چند ساعت بعد او را دستگیر کردند. او اکنون به خاطر جرمی که نه فقط یک حمله فیزیکی، بلکه قتل آشکار دختری بود که تنها شانزده سال داشت، با عدالت روبرو است. قتل مریم تقوی خطرات ازدواج اجباری و خشونت خانگی را برجسته میکند و نشان میدهد که چگونه خشونت مکرر میتواند به یک فاجعه مرگبار تبدیل شود، به خصوص در غیاب حمایت قانونی یا مداخله اجتماعی مؤثر.
تصویر رسانههای حکومتی از حادثه
رسانههای دولتی ایران تلاش کردند این حادثه را به عنوان یک «اختلاف خانوادگی» ساده به تصویر بکشند و زمینه وسیعتر ازدواج اجباری و خشونت خانگی که مریم تقوی در طول زندگی مشترک خود متحمل شده بود را نادیده بگیرند. این پوشش رسانهای، این جنایت را کماهمیت جلوه داد و آن را به یک مسئله شخصی تقلیل داد، گویی صرفاً یک اختلاف نظر بین همسران بوده است. با این حال، در واقعیت، مرگ مریم تقوی نتیجه مستقیم مجموعهای از سوءاستفادههای مداومی بود که او در سنین پایین متحمل شده بود. این رویکرد در پوشش خبری دولتی به پنهان کردن نقضهای سیستماتیک علیه زنان و دختران در بسیاری از نقاط ایران کمک کرد و آگاهی عمومی از شدت این مسائل را کاهش داد.
علاوه بر این، زبان مورد استفاده در پوشش رسانهای برای توجیه خشونت یا ارائه آن به عنوان یک اتفاق عادی در چارچوب «اختلافات زناشویی» استفاده شد و در نتیجه به عادیسازی خشونت علیه زنان و دختران در جامعه کمک کرد. نادیده گرفتن علل اساسی خشونت، مانند ازدواج زودهنگام و فقدان حمایت قانونی، اقدام جامعه یا مقامات را برای جلوگیری از حوادث مشابه در آینده دشوار میکند. این تحریف در رسانهها، فاجعه را برای قربانیان تشدید میکند و شانس حمایت از دختران در معرض خطر را کاهش میدهد.